هریس بهشت گمشده
دریغ است ایران که ویران شود. محمد
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:سوءتفاهم,دستشویی,داستان کوتاه,خواندنی, توسط محمد عبدالعلی پور |

تو دستشویی پارک بودم که دیدم یکی داره در میزنه.

بعد از 10 ثانیه گفت: سلام چطوری؟

منم خجالت زده گفتم: خوبم مرسی!

گفت: چیکار می کنی؟

گفتم: آدم اینجا چیکار میکنه؟

دوباره گفت: می تونم الان بیام اونجا؟

عصبانی شدم گفتم: نه هنوز خودم کار دارم.

یهو دیدم داره میگه:من بعدا بهت زنگ میزنم. الان یه دیونه ای تو دسشویی داره جواب سوالای منو میده..

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.
ابزار و قالب وبلاگميهن فاکد جملات په نه په براي وبلاگ

مترجم وبلاگ و وبسايت به 36 زبان زنده دنيا

چت روم