یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد
داد می زد : کهنه قالی می خرم
دسته دوم جنس عالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری کوزه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟
بوی نان تازه هوشش برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت اقا سفره خالی می خرید...؟
دائم شکر گذار باشیم که :
شاید بدترین شرایط زندگی ما ، برای دیگرا آرزو باشد .
من نمیدونم این مامانا که وسایل خودشون رو یه جایی میزارن,بعد خودشونم یادشون میره کجاس ... چه جوریه که تو پیدا کردن وسایلیکه ما به اصطلاح تو 7 تا سوراخ موش قایم میکنیم تبحر خاصی دارن
یکی از نمونه های بارز تهاجم فرهنگی اینه که:سالهاست در تولید گوجه فرنگی خود کفا شدیم اما هنوز اسمش به گوجه ملی تغییر نیافته!
فقط یه ایرانی میتونه شامپو رو تو یه هفته تموم کنه و تهش رو با آب قاطی کنه و یک ماه بیشتر استفاده کنه
خدا نگذره از كسانی كه شیر حموم رو روی وضعیت دوش میبندن و از حموم خارج میشن!
تا حالا دقت کردین سر سفره وقتی به طرفت میگی نمکدون و بده ...اول خودش نمک میریزه رو غذاش بعد میدن بهت
بیشتر مردم دنیا یکشنبه ها میرن کلیسا,برای سلامتی مردم جهان دعا میکنن تو ایران مردم جمعه ها میرن نماز جمعه,برای بیشتر مردم دنیا آرزوی مرگ میکنن.!!!
آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت.
مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید.
روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.
هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد
و روز بعد به مرد فقیر گفت:دیگر از تو کره نمى خرم،
تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:ما ترازویی نداریم و
یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم .
یقین داشته باش که:به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم!